زهرا مرادوند | شهرآرانیوز؛ روزهای تقویم به محرم که میرسد، بی محابا صدای سنج و طبل در گوشمان زمزمه میکند تا بیرق حسینی آذین بند هر محفل و هر بازاری شود و پرچم عزایش بلندترین ردای ماتم ماوقع کربلا باشد. صلابت ماه عزای امام حسین (ع) حتی صعب العبورترین راهها را درمی نوردد تا با دل شهر یک رنگ شود و سیاه پوش شدن را گامی کوچک برای حرمت داری حریم این ماه قلمداد کند.
به هر سوی که مینگری، هیاهویی برپاست؛ کوچهها و خیابانهای شهری که تا دیروز میزبان اعیاد قربان تا غدیر بود حالا مأمن پرچم و موکب و هیئتهای عزای امام حسین (ع) شده است و مساجد و تکیهها را سیاهپوش قدمهای کاروان امام حسین (ع) برای عاشورا میکند. از کودک خردسال محله تا پیرغلامی که مو سپید کرده است در دستگاه اباعبدا... (ع) پای کار برپایی باشکوه سوگواری اش هستند و کسی در این سیر بی نصیب از نسیم عنایت و رحمت امام حسین (ع) نمیماند. این ماه حرمت داری را خوب بلد است؛ با آمدنش برکتی بی مانند میآورد تا هر کس به هر نسبت و موقعیتی، وامدار خوان نعمت و گستردگی رحمت صاحب عزایش باشد.
محرم که میشود، به ذهن میرسد که تنها کار مداحان و سخنرانان رونق گرفته است، در حالی که عمیقتر که مینگری میبینی از کشاورز سبزی کار روستایی که سبزی آشهای نذری را کشت میکند، تا بزرگترین فروشنده ابزارآلات صوتی و تصویری نقش خود را به یک نسبت در این سیر پر از برکت میدانند.
در این گزارش سری به خیابانهای شهر زدیم و حال و هوای حسینی شهر را به تصویر کشیدیم که در ادامه میخوانید.
خیابانهای منتهی به حرم امام مهربانیها سیه پوش شده اند. ویترین مغازهها از رنگ و لعاب روزمره شان دست کشیده اند و سیاهی عزای ارباب را بر چشم نوازی هزار رنگ محصولات ارجح دانسته اند. با یکی از خانمهای فروشنده لباس که در خیابان طبرسی جنوبی در حال مرتب کردن لباسهای مغازه اش است هم کلام میشوم. همان ابتدای حرف هایش میگوید: «لباس مشکی از سه سال به بالا داریم. هر سایزی بخواهید هست. وقتی متوجه میشود برای تهیه گزارش آمده ایم. میگوید: از چهار ماه قبل حدود ۱۳ نفر از بچههای کارگاه خیاطی مان مشغول به تولید پیراهن مشکی هستند تا امروز لباس برای ماه محرم داشته باشیم.»
آسیه حسینی ادامه میدهد: «تا نزدیک محرم می شود، مشتریها وقتی وارد مغازه میشوند و مستقیم سراغ لباس مشکی را میگیرند یا از طرحهای موجود رنگ سیاهش را تقاضا میکنند؛ به همین دلیل فروش لباس مشکی در ایام نزدیک به ماه محرم و حتی تا پایان ماه صفر، بسیار بیشتر است و برکت دارد.».
اما برکت این ماه به یک یا چند رسته کوچک شغلی ختم نمیشود. سری به خیابان ابوریحان، مقابل بیمارستان شهید هاشمی نژاد میزنیم. آنجا هم سرفروشندههای لوازم پلاستیکی یک بار مصرف حسابی شلوغ است. مهدی حافظی معتقد است بیشترین سود حلالش را از طریق فروش ظروف غذاهای نذری به عزاداران به دست میآورد و دلخوش به این است که چای عزای امام حسین (ع) در لیوانی که او به دست بانی مجالس رسانده است، به کام عزاداران مینشیند.
در چهارراه مجلسی شرقی چند مغازه بزرگ کرایه چی ظروف و... به چشم میخورند. سید عباس شاگرد یکی از این مغازه هاست. او در حالی که کاسههای استیل را روی هم میچیند میگوید: اوج کارمان همین ماه است. مراسم عزاداری و... در مشهد باشکوه برگزار میشود و هیئات و تشکلهای مذهبی نیاز به فرش و لیوان و... دارند. این روزها حال و هوای خاص خودش را دارد.
من خودم را قبل از اینکه شاگرد و کاسب بدانم خادم امام حسین (ع) میدانم. شاید باورتان نشود زمانی که وسایل درخواستی هیئتهای حسینی را بار میزنم بیشتر از هر زمان دیگری، حتی زمان جشن ها، انرژی دارم. احساس میکنم با تمام وجود آقا (ع) به من هم نظر میکند که به عنوان یک شاگرد مغازه در برپایی یک هیئت حسینی مؤثر باشم. از این جهت حس خستگی به من دست نمیدهد.
سراغ مغازههای سنج و زنجیر و طبل در خیابان آیت ا... بهجت میرویم. با دیدن آلات عزاداری ناخودگاه نوحه «باز این چه شور است که در خلق عالم است» تمام وجودت را فرا میگیرد و دیدن لباسهای نمایش و تعزیه تو را به فکر فرو میبرد که این وادی نیز حلقهای از زنجیر این وادی امن محرم است.
صاحب مغازه که زندگی اش را وامدار نگاه امام حسین (ع) میداند میگوید: «شاید مغازه من تنها مغازهای باشد که درآمد اصلی اش به ماه محرم منحصر شده باشد و در دیگر ایام سال سوت و کور است، اما حاضر نیستم این حلاوت را با درآمد بالا معاوضه کنم. بابت همین در تمام طول سال چیدمان پرچم و آلات عزاداری را دست نمیزنم، اگر چه موارد دیگری نیز برای فروش و امرار معاش به مغازه اضافه کرده ام، اما برکت زندگی من لابه لای همین سنج و زنجیر و طبلهایی است که گاهی به دست یک کودک میدهم تا از همان کودکی عشق امام حسین (ع) را در دلش به یادگار داشته باشد.»
او که اهل دل است و دلداده خط امام حسین (ع)، فروش پرچمهای عزاداری را مایه مباهات زندگی اش میداند و معتقد است همین که پرچم فروخته شده او بر سردر منزلی آویخته میشود، کارش به اجر رسیده، چون در تلنگر لحظه به یاد محرم افتادن عابری شریک است.
کمی آن طرف تر، درست در خیابان شهید محسن کاشانی، مردی در حال نصب داربست بود برای برپایی ایستگاه صلواتی. کار اصلی اش نصب داربست برای ساختمانهای مرتفع است. او حال و هوای کارش را در ماه محرم این طور ترسیم میکند: «من داربست میزنم برای ساختمانهای بلند شهر. گاهی شاید چندین طبقه را داربست بزنم، اما همین که محرم میشود، داربست کوچک تکیه محلهها را که نصب میکنم انگار بلندترین نمای عمرم را پیش چشمانم میبینم و ذوق برپا شدنش برای من از اتمام داربست یک ساختمان چندین طبقه هم شیرینتر است و حقیقتا با یک صلوات یا جمله «اجرت با امام حسین (ع)» تمام وجودم سرشار از عنایت آقا (ع) میشود و از او ممنونم که من را برای این کار دعوت میکند.
سری به چاپخانهای در خیابان شهید علیمردانی میزنیم. سرو صدای دستگاهها بیانگر آن است که اوج کارشان است. تمام ویترین و فضای مغازه میزبان بنر و تابلو و چاپهایی با مضمون محرم است. در بین این همه سر و صدای بلند چاپ، به سختی صدای کارگری را که دارد بنر بزرگ شبهای محرم یکی از هیئتها را مرتب میکند میشنوی. فضای کار کوچک و گرما و سروصدای زیاد خسته کننده است.
علی معلم زاده که سه ماهی میشود در این چاپخانه مشغول به کار است میگوید: «کارمان سخت است. بوی مواد شیمیایی و رنگ و... اذیتمان میکند. درست از قبل عید قربان فشار کارمان چند برابر میشود. الان اوج چاپ بنرهای محرم است. با دیدن هر بنر و اطلاعیه محرمی که از زیر دستگاه چاپ بیرون میآید، خودم را در آن هیئت تصور میکنم و خدا را شکر میکنم که کارم جایی با امام حسین (ع) و برای او گره میخورد.»
او در ادامه حرف هایش بیان میکند: درآمد من در این ماه کمی از ماههای دیگر بیشتر است. بیشتر به برکتش فکر میکنم. همین که شهروندی با دیدن بنر اطلاع رسانی هیئت از برنامه هایش مطلع میشود و به آنجا میرود یعنی ما هم در این چرخه مؤثریم و چه چیز بالاتر از این همه عنایت به کارگری مثل من؟»
آری در این روزها به هرجا که سر میزنی نامی، نشانی و ردپایی از محرم به چشمت میخورد و شغلهایی میبینی که به برکت نام امام حسین (ع) رونقی بیش از پیش گرفته اند.
هزاران رسته و حرفه مستقیم یا غیر مستقیم در برپایی عزای حسینی مشارکت دارند که شاید در ذهن نیایند، اما نبودنشان این حلقه را لنگ میگذارد.